دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922Anthropological Study of the Way of Representing Alterity and Social Distinction in Sanandajمطالعه انسانشناختی نحوۀ بازنمایی دیگربودگی و تمایز اجتماعی در شهر سنندج7307304410.22059/ijar.2019.73044FAروح الهنصرتیاستادیار گروه انسان شناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.0003-0006-8723-4532شادماناردلانراددانشجوی کارشناسی ارشد انسان شناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.Journal Article20190722In this study, we have examined alterity and social distinction among the people of Sanandaj and their relation with the present language species on the field. Our questions are: What does the Sanandaj / non Sanandaj dual mean to the people of Sanandaj? What are the roots of this alterity? How is the alterity represented? What is the role of language in this representation? Optimality theory in linguistic anthropology has been used to answer these questions. The data shows that the dominant group uses symbols to maintain a distinction that ensures their superiority in different fields; One of which is language. They assume that optimal processes, such as weakening, are due to the cognitive weakness of subordinate groups and they judge them. The dominant group is trying, through communication, behavioral and marginalizing mechanisms, to force the subordinate group to accept its cultural superiority. The subordinate group is trying to change its behavioral patterns and to use the language simulation mechanism to get rid of discrimination and marginalization.در پژوهش حاضر دیگربودگی و تمایز اجتماعی در میان مردم سنندج و رابطۀ آن با گونههای زبانی حاضر در میدان - بهعنوان جنبهای نمادین از این تمایز - مطالعه شده است. پرسشهای پژوهش بدین شرح هستند که: دوگانۀ سنندجی و غیرسنندجی در نزد مردم سنندج چه معنایی دارد؟ نحوه بازنمایی این دیگربودگی به لحاظ نمادین چگونه است؟ و زبان در این میان از چه جایگاهی برخوردار است؟ برای پاسخ دادن به این پرسشها از روش کیفی مردمنگاری استفاده شد. دادههای میدانی پژوهش با فنون مشاهدۀ مشارکتی، مصاحبۀ گروهی متمرکز، مصاحبۀ عمیق، مصاحبۀ نیمهساختاریافته گردآوری شده است. همچنین با هدف تقویت بخش تحلیلی از دادههای اسنادی نیز استفاده شد. برای تحلیل گونههای زبانی موجود از تکنیک تابلوهای بهینگی در زبانشناسی استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که گروه فرادست جامعه، یعنی کسانی که خود را سنندجی اصیل میدانند، برای حفظ تمایز- که تضمینکنندۀ برتری آنها در میدانهای مختلف و حفظ قدرت در دست آنهاست- از نمادهایی استفاده میکنند که یکی از این آنها گونۀ زبانی است. آنها فرایندهای بهینگی مانند تضعیف را ناشی از ضعفشناختی گروههای فرودست میدانند. گروه فرادست با مکانیسمهای ارتباطی، رفتاری و حاشیهای کردن، سعی میکنند گروه فرودست را به پذیرش برتری فرهنگی خود وادار کنند. مکانیسم گروه فرودست جهت رهایی از تبعیض و حاشیهای شدن، تغییر الگوهای رفتاری و شبیهسازی گونههای زبانی است.https://ijar.ut.ac.ir/article_73044_0eb4823cd754723f2fc005e6485f9fcf.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922Changing World of The Mandaeansصابئین مندائی و دنیای در حال تغییرشان31497308010.22059/ijar.2019.73080FAمهردادعربستانیاستادیار، گروه انسانشناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.Journal Article20190722The Mandaeans are the members of an ethno-religious minority who live in Iraq and Iran. They are bearers of a Gnostic tradition that is based on Mandaic scriptures. As a small minority under the constant threat of cultural extinction and ethnocide, they developed elaborate purification rites, which are served as the main reference of their group identity. The concern for group integrity is well encoded in these rituals, which symbolically, as well as practically, protect and reestablish the boundaries of the group identity. Recent social and political unrest and wars in the region led to the emigration of many Mandaeans to North American and European countries and Australia. This dissemination of the Mandaeans in the world made a significant turning point in the people’s history. The dissemination liquefies the boundaries of group identity and posed new identity challenges to the people. Furthermore, the new situation gave rise to new demands and made room for desires that had been repressed before. Therefore, a tendency to the exegeses of scriptures compatible with modern life is traceable. This is an ongoing change that can be called a movement from mythos to logos. صابئین مندائی اعضای قوم-دینی هستند که در ایران و عراق زندگی میکنند. ایشان حامل سنّتی غنوصی متکی بر متونی مقدسی به زبان مندائی هستند. به عنوان اقلیتی کوچک و تحت تهدید مستمرِ امحای فرهنگی از جانب همسایگان غالب، مندائیان مناسک طهارت مفصلی را بسط دادهاند که به نوعی مرجع هویت گروهی ایشان است و به طور نمادین و نیز عملی مرزهای هویتی ایشان را حفظ و بازتولید میکند. ناآرامیهای اجتماعی، سیاسی و جنگ در موطن مندائیان، باعث مهاجرت کثیری از ایشان به کشورهای دیگر، به خصوص در آمریکای شمالی، استرالیا و اروپا و شکلگیری دیاسپوراهای مندائی شده است. این پراکندگی را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ایشان دانست که مرزهای هویت گروهی ایشان را سست کرده و چالش جدیدی برایشان ایجاد کرده است. بهعلاوه، این شرایط مجالی را برای بروز تمنّاها و آرزومندیهایی ایجاد کرده که پیشتر فشارهای خارجی به آنها مجال ظهور نمیدادهاند. این امر باعث بروز طلیعۀ بسط و تغییر در نظام دینی- از حیث تطابق با شرایط و ایجاد تفاسیر جدید- شده است. تغییراتی که میتوان آنها را در غالب حرکتی از رویکرد اسطورهای به رویکرد استدلالی در نظام دینی تعبیر کرد. https://ijar.ut.ac.ir/article_73080_eb9ec067885f4adc090c6851db4e4ee6.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922A Comparative view of Similar Musical Ceremonies of Shushi, Arous-e Goli and Kosé Ceremonyمقایسۀ دو آیین موسیقایی مشابه شوشی و عروسگولی در تناظر با آیین کوسه51757308110.22059/ijar.2019.73081FAمریمقرسواستادیار دانشکده هنرهاى نمایشى و موسیقى، پردیس هنرهاى زیبا، دانشگاه تهران، تهران، ایران.Journal Article20190115The three ceremonies of Shushi, Arous-e goli and Kosé in different parts of Iran have fairly similar logic, structure and form. A simple story is narrated in a drama-like and episodic performance. The main character of these narratives symbolically visualizes negativity, removed from a region or village through the joy and presence of locals and audiences. After introducing the ceremonies, we will present the mythical characters and show the similar structure of these performances, based on the Greimas and Propp's Analysis Model. They are defined similarly, though in different forms, as a kind of conflict between the duality of good and evil, or fertility and infertility - which are directly related to the pre-Islamic Izad (gods). The similarity and connection of the three ceremonies confirm the dynamicity of the ancient Iranian ceremonies, connection among the Iranian ethnic groups, the fluid movement of culture in history, and the changes occurring due to the need for adaptation to different conditions in different eras. Another important feature of this study is its providing an example of the semantic transformation of mythical ceremonies -the praises of the Iranian goddess Anahita- through rain-seeking rituals and occasional performances in accordance with their contemporary periods.سه آیین شوشی در هرمزگان، عروسگولی در گیلان و آیین کوسه در شمال، غرب و جنوب ایران از منطق، ساختار و صورت نسبتاً مشابهی برخوردار هستند. این سه آیین در مراسم عروسی و استقبال از فصل بهار (نوروز) اجرا میشوند. در هر سه مورد، و در طی یک اجرای نمایشگونه و اپیزودیک، داستانی ساده روایت میشود. شخصیت اصلی این روایات، به شکلی نمادین زشتی، پیری، ناباروری و سرما و ناخوشایندی را مجسم میکند که به واسطۀ رقص و شادی اهالی و حاضرین از آن منطقه یا روستا رانده میشوند. در این پژوهش، پس از معرفی چگونگی اجرای هر سه آیین، نشان داده شده که بر اساس الگوی تحلیل گرمس و پراب، روایت هرسه نمونه از ساختار مشابهی پیروی میکند. تحلیل شخصیتهای اسطورهای هر سه آیین نشان از پیشینۀ تاریخی آن دارد که در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. نتایج پژوهش گویای آن است که هر سه آیین با صورتی متفاوت با جدالِ میان ثنویتِ خیر و شر و یا نازایی و زایش – که در ارتباط مستقیم با ایزدان پیشااسلامی هستند- تعریف میشوند. شباهت و پیوستگی میان هر سه آیین، صحهای است بر پویایی آیینهای باستانی، پیوند میان اقوام ایرانی، حرکت سیال فرهنگ در دلِ تاریخ، و تغییراتِ ناشی از نیاز به تطبیق با شرایط متفاوتِ دورههای مختلف. ویژگی مهم دیگر این پژوهش معرفی یک نمونه از دگرگونی معنایی آیینهای اسطورهای – در اینجا ستایش ایزدبانوی آناهیتا- در قالب آیینهای نمایشی بارانخواهی و در نهایت نمایشهای موقعیتی و مطابق با روزگار معاصر خویش است.https://ijar.ut.ac.ir/article_73081_e939b1b53a7eaa9eb779cf4c59af0c60.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922A Comparative Study of Death-Wish on the Concept of “Good-Evil Struggle” and the “Amorous & Mystical Death-Wish” Represented in Two Paintings of Herat School.مرگطلبی در جدال خیر و شر و مقایسۀ آن با مرگطلبی عاشقانه و عارفانه بر اساس دو نگاره از دو مرحلۀ پیشین و پسین مکتب هرات771007322610.22059/ijar.2019.73226FAمنیرهپنجتنیکارشناس ارشد پژوهش هنر، دانشگاه پیام نور تهران-شرق، تهران، ایران.آناهیتامقبلیدانشیار گروه هنر، دانشگاه پیام نور، تهران، ایرانJournal Article20190721This study attempts to shed light on some aspects of “death-wish” in the paintings of the great artists of Herat school which is mostly rooted in political ideals of governing dynasties in the specific era. Death-wish may be defined as an outlook in which man wishes to die fearlessly and eagerly in order to actualize a great goal, or get a precious thing. In this paper, some theoretical perspectives of death are discussed; then using the descriptive-analytical method, the concept of death-wish is studied and compared in 2 works of art: The first, reflecting the concept of good-evil struggle in “killing the White Demon by Rostam in Baysonghor Shahnameh and the latter, reflecting the concept of amorous and mystic death-wish in “Farhad Death” in Nezami’s Khamseh (created by Kamal-al-din Behzad). In addition to such comparison, the visual attributes of these two paintings and the related poems are analyzed to determine their similarities and differences. Findings also show that the political ideals of the ruling governors are influential in the formation of these different approaches to death and the concepts evidenced in works of the artists can be regarded as signs which indicate the spirit of the time.هدف این مقاله بررسی یک نگاه خاص به مرگ یعنی «مرگطلبی» است که اغلب خاستگاه آن آرمانهای سیاسی حکومتهاست و علاوه بر تأثیرگذاری بر هنرمندان در آثار آنها نیز بازتاب یافته است. مراد از مرگطلبی، نگاهی است که انسان برای متحققکردن هدفی والا یا رسیدن به امری پربها بدون هیچ بیمی مرگ را طلب میکند. این انسان در زندگیاش نه تنها از مرگ نمیهراسد، بلکه در جستوجوی آن است. در این مقاله ابتدا کلیاتی دربارۀ انواع نگاه به مرگ ارائه شده است. سپس بر اساس روش توصیفی- تحلیلی مرگطلبی از دو منظر بررسی و مقایسه شده است: نخست جدال بین نمادهای خیر و شر با تمرکز بر نگارۀ «<em>کشته شدن دیو سپید به دست رستم</em>» از <em>شاهنامۀ بایسنقری</em>، و دوم <em>مرگطلبی با رویکرد عاشقانه و عارفانه</em> بر اساس نگارۀ «<em>مرگ فرهاد</em>» اثر کمالالدین بهزاد از <em>خمسۀ</em> نظامی. همچنین، علاوه بر مقایسۀ نگاه به مرگ در این دو رویکرد، کوشیده شد که این نگارهها بههمراه اشعار و مضامین نظری و بصریشان تحلیل و مقایسه شوند؛ تا در نهایت تفاوتها و شباهتهای این دو الگو از نگاه به مرگ، در دو اثر برجسته در زمان خودش مشخص شوند. در پایان مشخص میشود که آرمانهای سیاسی حکومتها هم، در شکلگیری نگاه به مرگ بسیار مؤثر است و این امر به نوعی در آثار برخی هنرمندان بهمثابۀ بخشی از روح زمانشان بازتاب مییابد.https://ijar.ut.ac.ir/article_73226_cee9b8e701cabac65fa0c72547c925ec.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190823Investigating Qualitative Factors of Cultural Development in Tehran Metropolisتبیین شاخصهای کیفی توسعۀ فرهنگی در کلانشهر تهران از منظر نخبگان1011157337510.22059/ijar.2019.73375FAمهدییسریگروه مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی، دانشکده مدیریت و اقتصاد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایرانسیدرضاصالحی امیریدانشیار گروه مدیریت و برنامهریزی فرهنگی، دانشکدۀ مدیریت و اقتصاد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، ایران.مهردادنوابخشگروه جامعه شناسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران.Journal Article20180508The concept of development is a process in which the quality of public life increases; it encompasses social, economic, political and cultural aspects; and It seems that the role of culture is more influential; to the extent that cultural development can guarantee social, economic and political development of a society. One of the most important problems of Tehran Metropolis is 1- lack of definite indicators for cultural development; and 2- a dominant quantitative approach to cultural development. So this paper aims to recognize and analyze qualitative indicators of cultural development in Tehran. The research is conducted based on in-depth semi-structural interview with 10 professors and executive leaders in urban planning, social sciences and cultural management. Content analysis of interviews shows that cultural management of Tehran requires different factors, e.g. cultural exchanges, coordinating the activities of organizations, cultural education, increase of citizen participation, elimination of administrative barriers, increase of social trust, etc.توسعه به عنوان فرایند بهبود شرایط و کیفیت زندگی برای مردم جامعه، دارای ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. در این میان نقش فرهنگ شاید برجستهتر از سایر حوزهها باشد، به گونهای که میتوان گفت توسعۀ فرهنگی یک جامعه میتواند توسعۀ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را تضمین کند. از مسائل اساسی در توسعۀ شهر تهران از یک سو فقدان شاخصهای مشخص و از سوی دیگر نگرش کمی به مقولۀ توسعۀ فرهنگی است. هدف پژوهش حاضر احصاء شاخصهای کیفی توسعۀ فرهنگی در شهر تهران است و دادههای آن با استفاده از مصاحبه نیمهساختاریافته گردآوری شده است. جمعیت آماری این پژوهش متخصصان و اساتید علوم اجتماعی، برنامهریزی شهری و مدیریت فرهنگی هستند. در این تحقیق با ده نفر از نخبگان و صاحبنظران حوزه فرهنگ دربارۀ شاخصهای کیفی توسعۀ شهر تهران و همچنین موانع، راهکارها و کاربستپذیری آنها مصاحبههای عمیق صورت گرفت و دادههای به دست آمده تحلیل محتوا شد. یافتههای حاصل از این پژوهش بطور خلاصه نشان داد مدیریت توسعۀ فرهنگی کلانشهر تهران مستلزم مؤلفههایی چون تبادلات فرهنگی، همسوسازی فعالیتهای سازمانها و نهادهای فرهنگی، آموزشهای فرهنگی، افزایش مشارکت و اعتماد اجتماعی میان شهروندان، رفع موانع مدیریتی و ... است.https://ijar.ut.ac.ir/article_73375_a9e38c9112b7916f30718f9993e1ba39.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922Anthropological Study of the Role of Mosque in Everyday Life of Elderly Women in Tehranمطالعۀ انسانشناختی عملکرد مسجد در زندگی روزمرۀ زنان سالمند در شهر تهران1171347347110.22059/ijar.2019.73471FAمریمحسین یزدیدکتری مردم شناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.0009-0009-2144-523Xابراهیمفیاضدانشیار گروه مردم شناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، تهران. ایران0008-0008-3144-623XJournal Article20180204This paper aims to study the role of mosque in everyday life of elderly women by focusing on the opportunities which are created by this <span>religious</span> place for them. This research investigates the social relationships, activities and participation of elderly women in the mosques of region 12 and 14 of Tehran municipality. The main questions are: how mosques attract elderly women and engage them in activities? How mosques provide a context for their social participation? And what is the role of mosques in life-style of elderly women? This research is conducted based on ethnography and field data are gathered by semi-structured interviews and participative observations. Findings show that constant attendance in mosques is a part of daily activities of elderly women; and even they organize their everyday time according to the activities of mosques. Also mosques are a center for their social-religious gatherings and activities and women participate in charitable activities together. This social life has a significant influence on personal life of these women: being aware of their abilities, being helpful, gaining independence and dignity. These influences make elderly women to have sense of belonging to the mosques of their neighborhoods.هدف مقاله حاضر مطالعۀ نقش و جایگاه مسجد در زندگی روزمرۀ زنان سالمند، از منظر موقعیتهایی است که این مکان اجتماعی-مذهبی برای آنها خلق میکند. این پژوهش روابط، فعالیت و مشارکت اجتماعی زنان سالمند را در مساجدِ واقع در مناطق 12 و 14 شهر تهران مورد مطالعه قرار داده است. پرسشهای محوری پژوهش این است که مساجد چگونه و بر اساس کدامیک از عملکردهای خود زمینه را برای حضور زنان سالمند فراهم آورده است؟ نقش مساجد در مشارکت فعال اجتماعی زنان سالمند چیست؟ و مسجد چه تأثیری در سبک زندگی زنان سالمند دارد؟ پژوهش حاضر به روش مردمنگاری انجام شده است و دادههای میدان با فنون مشاهده مشارکتی و مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری شدهاند؛ و تفسیر دادهها به روش تحلیل محتوای کیفی صورت پذیرفته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که حضور مستمر در مساجد برای زنان سالمند جزئی از فعالیتهای زندگی روزمرۀ آنها شده است، تا جایی که زندگی روزمره خویش را بر اساس عملکردهای مسجد نظم زمانی میبخشند. همچنین مسجد برای آنها به کانونی برای گردهمایی، فعالیتهای اجتماعی و دینی تبدیل شده است و زنان سالمند در مسجد مشارکت اجتماعی و فعالیتهای خیرخواهانۀ قابل توجهی دارند. دادههای میدانی حاکی از آن است که این فعالیتها در زندگی شخصی و اجتماعی زنان سالمند تأثیر درخور اعتنایی داشته است، منجمله: آگاهی یافتن به تواناییهای خویش، احساس مفید بودن، عزت نفس، دستیابی به استقلال و بازیافتن شأن و منزلت اجتماعی. مجموعِ این دستاوردها موجب احساس تعلق زنان به مسجد و دلبستگی به مکان آن شده است.https://ijar.ut.ac.ir/article_73471_328229bb60951ac3bf746c40f38110a1.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922Exploring the Concepts of Home and Territory and Their Transformation in Kakavand’s Villages
(Case Study: Zevaram Village)بررسی وضعیت خانه و قلمرو و تغییرات آن در روستاهای کاکاوند (مورد پژوهشی: روستای زئورام)1351567348210.22059/ijar.2019.73482FAمحسنقلی پورکارشناس ارشد انسانشناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.ناصرفکوهیاستاد، انسانشناسی، دانشکدۀ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.Journal Article20190827This paper investigates the situation of home and territory in Kakavand’s villages and their process of transformation. The theoretical framework of this study is based on ideas of Gaston Bachelard about the concept of “space”. This research is an ethnographic study and field data is gathered by participative observation and interview. Findings show that the rural home is in harmony with the climate and local architecture; the home is open to outside world; a vast array of social relationships are formed and reinforced inside the home and they embrace all the village; so there is a dynamic relation between inside and outside of home. Several items like participation and cooperation, conflicts, rituals, soiree, games and amusements, kasmsa, pilgrimage, visiting each other in eids, and public sphere have an influential role in building social relationship, reinforcing attachment to the place and the community and creating memories; and they generalize the concept of home to the whole village. But during the recent years, policies for affordable housing have led to a type of architecture which has weakened social relationships and the relation of inside and outside of the home. Recent changes like new agricultural tools and methods are destroying local cooperation and participation; and there is no possibility to revive the local architecture of the village. But it does not mean to neglect revitalizing the social life of the village and the opportunity of expanding the territory of home; some strategies like 1-revitalizing the publice sphere 2- preventing privatizing of public spaces 3- building public places like gyms, libraries, etc. seem beneficial to achieve this goal.این مقاله به بررسی وضعیت خانه و قلمرو و تغییرات آن در روستاهای ایل کاکاوند میپردازد. رویکرد نظری پژوهش مبتنی بر آراء گاستون باشلار در باب «فضا» است. روش پژوهش مردمنگاری و فنون گردآوری داده مشاهده مشارکتی و مصاحبه است. یافتهها نشان میدهد که خانۀ روستایی در هماهنگی با اقلیم و معماری بومی است؛ این خانه به روی جهان گشوده است و روابط اجتماعی گستردهای در درون آن قوام میگیرد و تا سرحدات روستا گسترش پیدا میکند؛ بنابراین رابطۀ درون و برون در آن پویا است. موارد متعددی از قبیل مشارکت و همیاری، منازعات، مناسک، شبنشینی، بازیها و تفریحات دستهجمعی، کاسمسا، زیارت دستهجمعی، عید دیدنی و حوزه عمومی در برساختن روابط اجتماعی، احساس تعلق و شکلگیری خاطره نقش اساسی دارند و مفهوم خانه را به کل روستا تسرّی میدهند؛ اما سیاستهای مسکن ارزان قیمت در سالهای اخیر در حال جایگزین کردن معماریای است که روابط و همبستگی را اجتماعی کاهش داده و روابط درون و برون را تضعیف کرده است. تغییرات جدید و ورود ادوات کشاورزی جدید بسیاری از همیاریها و مشارکتهای محلی را از بین برده است و امکان بازگشت به گذشته و بازسازی معماری سنتی وجود ندارد؛ اما این به معنای عدمامکان احیای زندگی جمعی و گسترش قلمرو خانه نیست؛ کماکان عناصری همچون 1. احیا حوزه عمومی 2. جلوگیری از تبدیل فضای عمومی به فضای خصوصی 3. ایجاد فضاهای ورزشی و ساخت فضاهای عامالمنفعه همچون کتابخانه برای نگهداشت گستردگی مفهوم خانه و ارتقا آن وجود دارد.<br /> https://ijar.ut.ac.ir/article_73482_d66ba13269d4d4f88b823cd003c324b0.pdfدانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانپژوهشهای انسانشناسی ایران2251-81939120190922Explanation of Exclusive Space Production Mechanisms in Coastal Peri-Urban Areas
(Case Study: Southern Coast of Caspian Sea)تبیین دلیلی سازوکار تولید فضاهای انحصاری در نواحی ساحلی پیراشهری (موردپژوهی: کرانۀ جنوبی دریای کاسپین)1571817348410.22059/ijar.2019.73484FAمائدههدایتی فرددکتری شهرسازی، دانشکدۀ معماری و شهرسازی، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، ایران.رضاخیرالدیندانشیار، دانشکدۀ معماری و شهرسازی، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، ایرانJournal Article20190612Multiple forces in spatial planning have led to complexity of planning efforts in making balance between human needs and available spatial resources. This challenge is more sever in natural lands, as the increase in environmental advantages would increase the demand for different human activities. Facing the scarcity of environmentally valuable resources forces planning efforts to deal with the conflict between human use and resource conservation. This challenge is sometimes represented in the form of physical exclusive spaces where the sense of private ownership is dominant. Exclusively use of national and public lands is the phenomenon in more developed and less developed communities, however the mechanisms in which this privatization happens are different and basically depend on the spatial features of the context. This research aims to explain the main mechanisms of exclusive spaces production in coastal peri-urban areas in north of Iran. The constructivist grounded theory method is the instrumental basic for the analysis. Findings showed that six main concepts of inefficiency of formal institutional framework, power conflict, non-productive political economy, cultural supports for privatization, rentier spatial structure and the multiplier rent are the main concepts shaping the exclusive spaces in coastal peri-urban areas in north of Iran.دخالت عوامل چندگانه، به پیچیدگی کوششهای برنامهریزی برای برقراری توازن میان خواستها و منابع میانجامد. بیتردید، این امر در زمینهای با ارزشِ محیط طبیعی اهمیتی دوچندان مییابد. زیرا، با افزایشِ مطلوبیت محیطی، تقاضا برای استقرار فعالیتهای گوناگون انسانی افزایش یافته و ضمن مواجهه با کمبود منابعِ با ارزش محیطی، کوششهای برنامهریزانه با تنشهای بیشتری برای تأمین خواست عمومی و نگهداشت میراث طبیعی به جای مانده، روبهرو میشوند. این چالش، گاه در قالب فضاهایی بازنمون میشود که در جلوههای کالبدی، فضای انحصاری به شمار میروند. از آنِ خود ساختنِ فضاهای عمومی-همچون زمینهای ساحلی و یا زمینهایِ با ارزشِ ملی- به ویژه در نواحیِ ساحلیِ پیراشهری، جریانی است که هم در کشورهای بیشتر توسعه یافته و هم در جوامع کمتر توسعه یافته قابل مشاهده است. در شرایطی که در ظاهر امر، این فرایند در تمامی جوامع یکسان جلوه میکند، در چرایی زمینهایِ این پدیده اما، سازوکارهای مولد و محرک شکلدهنده، رفتاری متمایز دارند. پژوهش حاضر میکوشد به پرسش چرایی تولید فضاهای انحصاری پاسخ دهد و سازوکارهای مولد این نوع فضا را تبیین کند. با اختیارِ رویکرد تفسیرباوری انتقادی و با بهکارگیریِ روشِ نظریۀ زمینهایِ ساختباور، یافتهها نشاندهندۀ نقشِ شش انگاشت کلیدی شاملِ «کاستی در چارچوب نهادی رسمی»، «تعارض قدرت»، «اقتصاد سیاسیِ غیرمولد»، «فرهنگ پشتیبان انحصار»، «ساختارِ فضایی مولد انباشتِ بهره» و «بهرهجویی تودهای» در سازوکارهای شکلگیری فضای انحصاری در نواحی ساحلیِ پیراشهریِ مورد مطالعه است که برونداد آن، ویرانگری محیطی در قالبِ جدائیگزینی فضایی، افتِ کیفیت فضایی درونشهری، تخریب منابع و چشماندازهای طبیعی و غیره بازنمون شده است.https://ijar.ut.ac.ir/article_73484_6f578d13ec086a76b4af5339eeb2a684.pdf